تراکتور - پرسپولیس؛ یادآور درسی که هیچوقت عبرت نمیشود/ چشمت کور فوتبال!
سنگ، بطری آب معدنی و هر شیء دیگری که دَم دست بود به زمین بازی پرتاب و روی سر بازیکنان هوار میشد، یک بار نه چندین بار و بارها بازی با تصمیم داور به وقفه کوتاه و بلند کشیده شد. از دیدار تراکتور و پرسپولیس حرف میزنیم که به یک آبروریزی بزرگ دیگر برای فوتبال ایران ختم شد. در پهنای فوتبال ایران البته به این صحنهها عادت داریم، حداقل سالی یکی دو مورد وجود دارد تا به سوژه تلخی برای یک گزارش انتقادی تبدیل شود.
اینکه تنها قرار بوده 30 هزار هوادار به ورزشگاه بیاید ولی در ورزشگاه 66 هزار نفری جای سوزن انداختن نبود خود نشان از شاهکار عوامل برگزاری این دیدار دارد. وقتی میگوییم عوامل، منظورمان متولیان برگزاری مسابقه است، از مسئولان سازمان لیگ و هیئت فوتبال تبریز گرفته تا مدیران استانی و اعضای شورایی به نام «تأمین» که امنیت برگزاری مسابقات را تأمین میکنند.
اینکه چه شد که 30 هزار نفر، بیشتر خود را به داخل ورزشگاه رساندند باید بررسی شود و باید دید چه کسی یا چه کسانی چنین مجوزی را خلاف قانون و ابلاغیه و اطلاعیه صادر کردهاند اما اینکه چگونه این حجم از بطری آب معدنی و شیء اضافی به ورزشگاه راه پیدا کرده، احتمالاً دلیلش مشخص است؛ عدم نظارت و بازرسی دقیق در دیداری که رخ دادن این اتفاقات حداقل قابل پیشبینی بود. علاوه بر این در ورزشگاه یادگار امام تبریز پیدا کردن سنگ کار سختی نیست، ورزشگاه در یک گودال بزرگ تأسیس شده و دور تا دور سکوها، امکان دسترسی آسان هواداران را به هر شیء سختی مثل سنگ میدهد. حال اینکه چه کسی باید فکری به حال این مشکل داشته باشد، الله اعلم!
صحبت از هوادار شد که نمیدانیم بگوییم چند درصد افرادی که در ورزشگاه حضور داشتند به معنی واقعی کلمه «هوادار» تیمشان بودند. اصلاً نمیدانیم نام آن تعدادی که کم هم نبودند را چه بگذاریم؟ هوادارنما، بیمار روانی یا عامل ناهنجاری؟ به کسی برنخورد، این افراد فقط در تبریز وجود ندارند و تا دلتان بخواهد در شهرهای دیگر نیز از این دست هنرنماییها دیده شده است. تبریز شهر ادب است ولی هر کاری کنیم اندک لکههای سیاه روی یک صفحه سفید باز هم دیده میشوند.
نمیتوان منکر نقش محوری عدهای خاص از حاضران در ورزشگاه در ایجاد این جو شد اما نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم که این جریان در ادامه با همراهی تعداد دیگری از تماشاگران همراه نمیشود. به راستی چه اتفاقی رخ میدهد که یک هوادار حاضر میشود با این همه سختی خود را از روی نردههای بین سکوها بالا بکشد و تلاش کند به هموطن یا حداقل همنوع خود سیلی بزند، آن هم فقط به این دلیل که این فرد سرمربی تیم حریف است؟ یا آن هواداری که سنگ بزرگی را با همه وجود به سمت یک بازیکن که قطعاً خانوادهای دارد که نگران او هستند پرتاب میکند، در لحظهای که سنگ از دستش جدا میشود، دقیقاً به چه چیزی فکر میکند؟ چه ظلمی در کار بوده و چه حقی ضایع شده که فقط «مرگ» باعث پایمال نشدن آن میشود؟
در این بین بازیکنان، مربیان و عوامل باشگاهها و افراد دیگری که در آتش حساسیت کاذب مسابقات میدمند هم مقصر هستند. افرادی که با مصاحبههایشان یا بیانیههایی که بیشتر شبیه به توهیننامه است از خجالت تیم روبهرو یا داور درمیآیند، نباید در زمان رخ دادن این اتفاقات در ورزشگاهها خود را کنار بکشند و انگشت اتهام را فقط به سمتی دیگر بگیرند. مدیرعامل یا مربی که برای جبران کم و کاستی تیم خودش باشگاه دیگری را تخریب میکند در به راه افتادن این جو مسموم هواداری روی سکوها، حتی برای درصدی نقش داشته و به نوعی ساز خشونت را کوک کرده است.
آنچه پنجشنبه شب در تبریز رخ داد اولین بار نبود و با این فرمان آخرین بار هم نخواهد بود اما خدا را صد هزار مرتبه شکر که در این بارش سنگ و بلا یا بهتر است بگوییم در این جنگ هوایی، چشمی کور نشد، سری نشکست و جانی به خطر نیفتاد. مگر میشود عاقبت سرباز احمدی را در دیدار سپاهان و پرسپولیس فراموش کرد که سالهاست به جز سیاهی چیزی مقابل چشمانش نیست؟ درس عبرت در فوتبال ایران زیاد است ولی کسی نیست که از این درسهای پرهزینه عبرتی بگیرد، چه آن هواداری که شاید در یک لحظه خون به مغزش نمیرسد تا آن مسئولی که در زمان تصمیمگیری به راحتی از کنار حساسیتهای موجود و خطرات احتمالی گذشت میکند و افتضاحی را به بار میآورد که هم آبرویمان را میبرد و هم جانمان را میگیرد. در آخر هم کسی مقصر شناخته نمیشود و باز هم قرار است همه کاسه کوزهها بر سر فوتبال خراب شود؛ چشمت کور فوتبال!
انتهای پیام/